آیدا خانومآیدا خانوم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

آیدا خانوم

بدون عنوان

1392/7/27 22:51
160 بازدید
اشتراک گذاری

دخترناز مامانی شنبه 13مهر دقیقا2ماهه شدی که میبایست واکسنتو میزدیم باورت نمیشه قبل از تومن میترسیدم گریهوقت تمامخلاصه صبح زودبه همراه بابایی جونت رفتیم بمیرم اللهی واست خواب بودی که خانوم بهداشت امپولوواست زد یه هویی ازخواب پریدیو کلی گریه کردی وترسیدی  خیلی دلم سوخت بغلت کردم ولی 2دقییقه بعد اروم شدی باباتم بیرون منظرمون بود اونم صدای گریههاتوشنیده بود اما فکرنمیکرده صدای توباشه که میگفت دیدم دلم یه هویی گرفت تونگو ایدای بابایی بود خلاصه باهم سه تایی اومدیم خونه وبابایی رفت سرکار تا ساعت 12 به خاطراستامینوفنی که خورده بودی گریه نکردی ولی بعد اون طوری گریه میکردی که منم باهات گریه کردم خلاصه همش حوله داغ روباهات کذاشتم خداروشکر تب نکردیو وعصرم که باباحسینت اومداونم کلی نازتوخرید و5 دقیقه 5دقیقه واست حوله میزاشت خداییش خیلی اذیت نشدی اولی نصف شب ساعت 2 اومدم بهت قطره بدم اسفراغ کردی ومن انقدرترسیدم که فکر میکردم دورازجونت خفه شدی اگه بابا حسینت نبود نمیدونستم باید چیکارکنم رنگم عین گچ سفید شده بود اما خداروشکربهترشدی ورودستای بابات خوابت برد دیگه تافرداشم ساعت 2 خوب خوب شدی بقیافه من ناراحت ازدست خانوم بهداشتیقهر قیافه بابات به خاطراینکه خیالش راحت شده بودخوشمزه قیافه خودت گریهراستی وزنت 5.300وقدت61سانت ودور سرت  38

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیدا خانوم می باشد